دیوان شمس/کژزخمه مباش تا توانی
کژزخمه مباش تا توانی | هر زخمه که کژ زنی بمانی | |||||
پیر است عروس عیش دنیا | مرگش طلبی اگر ستانی | |||||
تا رخ ننمود جمله نور است | چون رخ بنمود شد دخانی | |||||
از سیل بلا چو کاه مگریز | در عشق و ولا چو پهلوانی | |||||
چون آب روان به هر نباتی | باید که حیات را رسانی |