| | | | | | |
|
گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش |
|
ور زانک تو عاشق نهای رو سخره میکن خار کش |
|
|
جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری |
|
این ننگ جانها را ز خود بیرون کن و بر دار کش |
|
|
گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی |
|
بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار کش |
|
|
خود را مبین در من نگر کز جان شدستم بیاثر |
|
مانند بلبل مست شو زو رخت بر گلزار کش |
|
|
این کره تند فلک از روح تو سر میکشد |
|
چابک سوار حضرتی این کره را در کار کش |
|
|
چون شهسوار فارسی خربندگی تا کی کنی |
|
ننگت نمیآید که خر گوید تو را خروار کش |
|
|
همچون جهودان میزیی ترسان و خوار و متهم |
|
پس چون جهودان کن نشان عصابه بر دستار کش |
|
|
یا از جهودی توبه کن از خاک پای مصطفی |
|
بهر گشاد دیده را در دیده افکار کش |
|