دیوان شمس/گر لاش نمود راه قلاش
گر لاش نمود راه قلاش | ای هر دو جهان غلام آن لاش | |||||
ای دیده جهان و جان ندیده | جانست جهان تو یک نفس باش | |||||
گردیست جهان و اندر این گرد | جاروب نهان شدست و فراش | |||||
این مشعله از کجاست بینی | آن روز که بشکنی چو خشخاش | |||||
عشقی که نهان و آشکارست | خون ریز و ستمگرست و اوباش | |||||
چون کشته شوی در او بمانی | من مات من الهوی فقد عاش | |||||
عشقست نه زر نهان نماند | العاشق کل سره فاش | |||||
لا حسن یلد حیث لا عشق | شاباش زهی جمال شاباش |