دیوان شمس/گر وسوسه ره دهی به گوشی
گر وسوسه ره دهی به گوشی | افسرده شوی بدان ز جوشی | |||||
آن گرمی چشم را که داری | نیش زهر است و شکل نوشی | |||||
انبار نعیم را زیان چیست | گر خشم گرفت کورموشی | |||||
آخر چه زیان اگر بیفتد | یک دو مگس از شکرفروشی | |||||
مر ناقه شیر را چه نقصان | گر دیگ شکست شیردوشی | |||||
شب بود و زمانه خفته بودند | در هیچ سری نبود هوشی | |||||
آن شاه ز روی لطف برداشت | سرنای و در او بزد خروشی | |||||
در خون خودی اگر بمانی | زین پس زان رو به روی پوشی | |||||
ماییم ز عشق شمس تبریز | هم ناطق عشق هم خموشی |