| | | | | | |
|
گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهدهست |
|
از عشق برنگردد آن کس که دلشدهست |
|
|
مه نور میفشاند و سگ بانگ میکند |
|
مه را چه جرم خاصیت سگ چنین بدهست |
|
|
کوهست نیست که که به بادی ز جا رود |
|
آن گله پشهست که بادیش ره زدهست |
|
|
گر قاعده است این که ملامت بود ز عشق |
|
کری گوش عشق از آن نیز قاعدهست |
|
|
ویرانی دو کون در این ره عمارتست |
|
ترک همه فواید در عشق فایدهست |
|
|
عیسی ز چرخ چارم میگوید الصلا |
|
دست و دهان بشوی که هنگام مایدهست |
|
|
رو محو یار شو به خرابات نیستی |
|
هر جا دو مست باشد ناچار عربدهست |
|
|
در بارگاه دیو درآیی که داد داد |
|
داد از خدای خواه که این جا همه ددهست |
|
|
گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر |
|
این نفس ما زنست اگر چه که زاهدهست |
|
|
چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو |
|
آخر نه عاشقی و نه این عشق میکدهست |
|
|
گر نظم و نثر گویی چون زر جعفری |
|
آن سو که جعفرست خرافات فاسدهست |
|