دیوان شمس/گر گمشدگان روزگاریم
گر گمشدگان روزگاریم | ره یافتگان کوی یاریم | |||||
گم گردد روزگار چون ما | گر آتش دل بر او گماریم | |||||
نی سر ماند نه عقل او را | گر ما سر فتنه را بخاریم | |||||
این مرگ که خلق لقمه اوست | یک لقمه کنیم و غم نداریم | |||||
تو غرقه وام این قماری | ما وام گزار این قماریم | |||||
جانی ماندهست رهن این وام | جان را بدهیم و برگزاریم |