دیوان شمس/یوسف آخرزمان خرامان شد
یوسف آخرزمان خرامان شد | شکر و شهد مصر ارزان شد | |||||
لعل عرشی تو چو رو بنمود | تن کی باشد که سنگها جان شد | |||||
تخته بند فراق تخت نشست | تاج بر سر که چیست خاقان شد | |||||
عشق مهمان بس شگرف آمد | خانهها خرد بود ویران شد | |||||
پر و بال از جلال حق رویید | قفس و مرغ و بیضه پران شد | |||||
بادلان خیره گشته کاین دل کو | بی دلان بیخبر که دل آن شد | |||||
پای میکوب و عیش از سر گیر | به سر من مگو که پایان شد | |||||
زر چو درباخت خواجه صراف | صرفه او برد زانک در کان شد | |||||
شمس تبریز نردبانی ساخت | بام گردون برآ که آسان شد |