دیوان شمس/یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی خوش چو گلستان کندم | یک دمی همچو زمستان کندم | |||||
یک دمم فاضل و استاد کند | یک دمی طفل دبستان کندم | |||||
یک دمی سنگ زند بشکندم | یک دمی شاه درستان کندم | |||||
یک دمم چشمه خورشید کند | یک دمی جمله شبستان کندم | |||||
دامنش را بگرفتم به دو دست | تا ببینم که چه دستان کندم | |||||
دردی درد خوشش را قدحم | گر چه او ساقی مستان کندم | |||||
زان ستانم شکر او شب و روز | تا لقب هم شکرستان کندم |