دیوان کامل وحشی بافقی/آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ

۱

  آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ  
  شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد گر همان بر سرخونریزی مایی بازآ  
  کرده‌ای عهد که باز آیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی بازآ  
  رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی بازآ  
  وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی  
  گر چه مستوجب سد گونه جفایی بازآ