دیوان کامل وحشی بافقی/کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را

۲

  کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را نهاده کار صعبی پیش صبر بند فرسا را  
  توام سررشته‌داری[۱] گر پرم سوی تو معذورم که در دست اختیاری نیست مرغ بند[۲] بر پا را  
  من از کافرنهادیهای عشق این رشک می‌بینم[۳] که با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را  
  بگنجشگان میالا دام خود خواهم چنان باشی که استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را  
  اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری ز دام خود بصحرا افکنی اول دل ما را[۴]  
  نصیحت اینهمه در پرده با آن طور خودرایی  
  مگر وحشی نمیداند، زبان رمز و ایما را  


  1. چ: دادی.
  2. چ: رشته.
  3. چ: می‌یابم.
  4. چ: پس از بیت، بیت زیر را نیز دارد:
      نه هر دل قابل بردن بود خود نیز میدانی چرا مانع نمیکردی نگاه پرتقاضا را