دیوان کامل وحشی بافقی/راندی ز نظر چشم بلا دیده ما را

۳

  راندی ز نظر چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو دیدهٔ ما را  
  سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را  
  مردیم بآن[۱] چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ[۲] تفسیدهٔ ما را  
  فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شترنج فروچیدهٔ ما را  
  هجران کسی کرد بیک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را  
  ما شعلهٔ شوق تو بسد حیله نشاندیم دامن مزن این[۳][۴] آتش پوشیدهٔ ما را  
  ناگاه بباغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را  
  با اشک فرو ریخت ستمهای[۵] تو وحشی  
  پاشید نمک جان خراشیدهٔ ما را  


  1. چ: بآن.
  2. چ: این دل.
  3. چ: این شوق.
  4. چ: دامن مزنید.
  5. چ: سخنهای.