دیوان کامل وحشی بافقی/طی زمان کن ای فلک مژده وصل یار را

۷

  طی زمان کن ای فلک مژدهٔ[۱] وصل یار را پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را  
  شد بگمان دیدنی عمر تمام و من همان چشم بره نشانده‌ام جان امیدوار را  
  هم تو مگر پیاله‌ای بخشی از آن می کهن ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را  
  شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمی بسکه بذوق میکشم این می ناگوار را[۲]  
  نیم شرر ز عشق بس[۳] تا ز زمین عافیت دود بر آسمان رسد خرمن اعتبار را  
  وحشی اگر تو عاشقی کو نفس ترا اثر  
  هست نشانه‌ای دگر سینهٔ داغدار را  


  1. چ: وعده.
  2. م: این بیت را ندارد.
  3. چ: کو.