سلامان و ابسال/تأثیر کردن حیله‌های ابسال در سلامان و مایل شدن به سوی وی

بر پایهٔ تصحیح شیخ عبدالقادر سرافراز، بمبئی، ۱۳۱۵ خورشیدی

(تأثیر کردن حیلهای ابسال در سلامان و مایل شدن بسوی وی)

  چون سلامان با همه حلم و وقار کرد در وی عشوهٔ ابسال کار  
  در دل از مژگان او خارش خلید وز کمند زلف او مارش گزید  
  ز ابروانش طاقت او گشت طاق وز لبش شد تلخ شهدش در مذاق  
  نرگس جادوی او خوابش ببرد حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد  
۶۲۰  اشک او از عارضش گلرنگ شد عیشش از یاد دهانش تنگ شد  
  دید بر رخسار او خال سیاه گشت از آن خال سیه حالش تباه  
  دید جعد بیقرارش بر عذار زآرزوی وصل او شد بیقرار  
  شوقش از پرده برون آورد لیک در درون اندیشهٔ میکرد نیک  
  که مبادا گر چشم طعم و صال طعم آن بر جان من گردد وبال  
۶۲۵  آن نماند با من و عمر دراز مانم از جاه و جلال خویش باز  
  دولتی کان مرد را جاوید نیست بخردان را قبلهٔ امّید نیست