| | | | | | |
|
آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت |
|
بی رخش آیینهی دل، زنگ داشت |
|
|
و آن هلال ابرو که چون ماه تمام |
|
غرهای در طرهی شبرنگ داشت |
|
|
یک نظر کرد و مرا از من ببرد |
|
جادوی چشمش چنین نیرنگ داشت |
|
|
چون نگین بر دل نشان خویش کرد |
|
یار نامآور که از ما ننگ داشت |
|
|
دل برفت و خانه بر غم شد فراخ |
|
کانده او جای بر دل تنگ داشت |
|
|
بی غم او مرده کش باشد چو نعش |
|
قطب گردونی که هفت اورنگ داشت |
|
|
هم ز دست او قفا خوردم چو چنگ |
|
گر چه بر زانوم همچون چنگ داشت |
|
|
صد نوا شد پردهی افغان من |
|
ارغنون عشقش این آهنگ داشت |
|
|
روز و شب چون دیگ جوشان ناله کرد |
|
آب خامش چون گذر بر سنگ داشت |
|
|
سیف فرغانی به صلحش پیش رفت |
|
گر چه او در قبضه تیغ جنگ داشت |
|
|
آفتابی اینچنین بر کس نتافت |
|
تا اسد خورشید و مه خرچنگ داشت |
|