سیف فرغانی (غزلها)/ای نامهی نو رسیده از یار
ای نامهی نو رسیده از یار | بیگوش سخن شنیده از یار | |||||
در طی تو گر هزار قهر است | لطفیست به من رسیده از یار | |||||
ای بوی وفا شنیده از تو | این جان جفا کشیده از یار | |||||
وی دیده هر آنچه گفته از دوست | وی گفته هر آنچه دیده از یار | |||||
هرگز باشد که چون سوادت | پر نور کنیم دیده از یار | |||||
اندر شب هجر مطلع تو | صبحیست ولی دمیده از یار | |||||
ای حظ نظر گرفته از دوست | وی ذوق سخن چشیده از یار | |||||
گر باز روی ز من بگویش | کای بیسببی رمیده از یار، | |||||
انصاف بده که چون بود سیف | پیوسته چنین بریده از یار |