سیف فرغانی (غزلها)/ای که از سیم خام تن داری
ای که از سیم خام تن داری | قامتی همچو نارون داری | |||||
در قبایی کسی نمیداند | که تو در پیرهن چه تن داری | |||||
تا نگفتی سخن ندانستم | که تو شیرین زبان دهن داری | |||||
تو بدان دام زلف و دانهی خال | صد گرفتار همچو من داری | |||||
تو چنین چشم و ابروی فتان | بهر آشوب مرد و زن داری | |||||
زیر هر غمزهای نمیدانم | که چه ترکان تیغ زن داری | |||||
در همه شهر دل نماند درست | تا چنان زلف پر شکن داری | |||||
زنده در خرقههای درویشان | چه شهیدان بیکفن داری | |||||
در فراق تو سیف فرغانی | میکند صبر و خویشتن داری |