سیف فرغانی (غزلها)/دلم بربود دوش آن نرگس مست
دلم بربود دوش آن نرگس مست | اگر دستم نگیری رفتم از دست | |||||
چه نیکو هر دو با هم اوفتادند | دلم با چشمت، این دیوانه آن مست | |||||
نمیدانم دهانت هست یا نیست | نمیدانم میانت نیست یا هست | |||||
تویی آن بیدهانی کو سخن گفت | تویی آن بیمیانی کو کمر بست | |||||
بجانم بندهی آزادهای کو | گرفتار تو شد وز خویشتن رست | |||||
دگر با سیف فرغانی نیاید | دلی کز وی برید و در تو پیوست | |||||
گدایی کز سر کوی تو برخاست | به سلطانیش بنشاندند و ننشست |