سیف فرغانی (غزلها)/مه نکویی ز روی او دارد
مه نکویی ز روی او دارد | شب سیاهی ز موی او دارد | |||||
خود بدین چشم چون توان دیدن | آنچه از حسن روی او دارد | |||||
از سر کوی او به کعبه مرو | کعبه خانه به کوی او دارد | |||||
گل به بستان جمال ازو گیرد | مشک در نافه بوی او دارد | |||||
نه تو تنهاش آرزومندی | هر چه هست آرزوی او دارد | |||||
ذره گر در هوا کند حرکت | هوس جست و جوی او دارد | |||||
نالهی بلبل از پی گل نیست | روز و شب گفت و گوی او دارد | |||||
من به جان مایلم بدان عاشق | که دلش میل سوی او دارد | |||||
سیف از گریه خاک را تر کرد | آبها سر به جوی او دارد |