شاهنامه (تصحیح ژول مل)/بازگشتن کیخسرو به سیاوش گرد
بازگشتن کیخسرو بسیاوش گرد
سپهبد بدو کرد لختی شتاب | برون کردش از پیش افراسیاب | |||||
بایوان خویش آمد افروخته | خرامان وچشم بدی دوخته | |||||
همی گفت کز داور کردگتر | درختی نو آمد جهانرا ببار | |||||
در گنجهای کهن باز کرد | زهر گونهٔ شاه را ساز کرد | ۲۷۴۵ | ||||
زدیبا ودینار ودرّ وگهر | زاسپ وسلچ وکلاه وکمر | |||||
هم از تخت واز بدرهای درم | زگستردنیها واز بیش وکم | |||||
همه پیش کیخسرو آورد زود | بداد ودهش آفرین بر فزود | |||||
گسی کردشان سوی آنجایگاه | که سازیده بد خسرو نیکخواه | |||||
برفتند شادان بدآن شارسان | کجا گشته بد باز چون خارسان | ۲۷۵۰ | ||||
فرنگیس وکیخسرو آنجا رسید | زهر سو بسی مردم آمد پدید | |||||
بدیده ستردند روی زمین | زبان همه شهر پر آفرین | |||||
که از بیخ بر کنده فرّخ درخت | ازین گونه شاخی برآورد سخت | |||||
زشاه جهان چشم بد دور باد | روان سیاوش پر از نور باد | |||||
همه خار آن بوم شمساد گشت | گیا در چمن سرو آزاد گشت | ۲۷۵۵ | ||||
دد ودام آن شادمان گشت نیز | زجان سیاوش بهر کس غریز | |||||
زخاکی که خون سیاوش بخورد | بابر اندر آمد یکی سبز نرد | |||||
نگاریده بر برگها چهر اوی | همی بوی مشک آمد از مهر اوی | |||||
بدی مه بسان بهاران بدی | پرستش گه سوگواران بدی | |||||
چنین است کردار این چرخ بیر | ستاند زفرزند بستان شیر | ۲۷۶۰ | ||||
چو پیوسته شد مهر دل بر جهان | بخاک اندر آید سرش ناگهان | |||||
مباشید گستاخ با این جهان | که او بتّری دارد اندر نهان | |||||
ازو تو بجز شادمانی مجوی | بباغ جهان برگ انده مبوی | |||||
اگر تاج داری اگر دست تنگ | نبینی همی روزگار درنگ | |||||
مرنجان روان کین سرای تو نیست | بجز تنگ تابوت جای تو نیست | ۲۷۶۵ | ||||
نهادن چه باید بخوردن نشین | بامّید گنج جهان آفرین | |||||
زگیتی ترا شادمانیست بس | گر او هیچ مهری ندارد بکس | |||||
یکی را سرش بر کشد تا بماه | فراز آورد راستش زیر چاه | |||||
چنین است کردار چزخ برین | گهی این بر آن وگهی آن بر این | |||||
زخون سیاوش گذشتم بکین | بآوردن شه زتوران زمین | ۲۷۷۰ |