شاهنامه (تصحیح ژول مل)/آغاز داستان کیخسرو
رفتن کیخسرو بایران زمین
آغاز داستان
چو آمد بنزدیک سر تیغ شست | مده می که از سال شد مرد مست | |||||
بجای عنام عصا داد سال | پراگنده شد مال و برگشت حال | |||||
همان دیده بان بر سر کوهسار | ببیند همی لشکر بی شمار | |||||
کشیدن نداند ز دشمن عنان | وگر پیش مژگانش آید سنان | |||||
گر آیند دو تیزپای نوند | همان شست بدخواه کردش ببند | ۵ | ||||
سراینده ز آواز برگشت سیر | همش لحن بلبل هم آوای شیر | |||||
چو برداشتم جام پنجاه و هشت | نگیرم مگر یاد تابوت و دشت | |||||
دریغ آن گل و مشک خوشاب سی | همان تیغ برّندهٔ پارسی | |||||
نگردد همی گرد نسرین تذرو | گل نارون خواهد و شاخ سرو | |||||
همی خواهم از روشن کردگار | که چندان زمان یابم از روزگار | ۱۰ | ||||
کزین نامور نامهٔ باستان | بگیتی بمانم یکی داستان | |||||
که هر کس که اندر سخن داد داد | ازو جز بنیکی نگیرند یاد | |||||
بدآن گیتیم نیز خواهشگرست | که با تیغ تیزست و با منبرست | |||||
منم بندهٔ اهل بیت نبی | سر افگنده بر خاک پای وصی | |||||
بگفتار دهقان کنون باز گرد | نگر تا چه گوید سراینده مرد | ۱۵ |