شاهنامه (تصحیح ژول مل)/بر تخت شاهی نشانیدن کاوس خسرو را
بر تخت شاهی نشانیدن کاوُس خسرو را
چو شاهان از اسپان فرود آمدند | زبان و روان پر درود آمدند | |||||
بشد خسرو و دست کاوُس شاه | ببوسید و مالید رخرا بگاه | ۱۴۳۰ | ||||
وز آنپس نیا دست او را بدست | گرفت و ببردش بجای نشست | |||||
نشاندش دلافروز بر جای خویش | ز گنجور تاج کیان خواست پیش | |||||
ببوسید و بر سرش بنهاد تاج | بکرسی شد از نامور تخت عاج | |||||
ز گنجش زبرجد نثار آورید | بسی گوهر شاهوار آورید | |||||
بسی آفرین بر سیاوش بخواند | که خسرو بچهره جز او را نماند | ۱۴۳۵ | ||||
ز پهلو برفتند پرمایگان | سپهبد سران و گران سایگان | |||||
بشاهی برو آفرین خواندند | بسی درّ و گوهر برافشاندند | |||||
جهانرا چنین است ساز و نهاد | ز یک دست بستد بدیگر بداد | |||||
بدردیم ازین رفتن اندر فریب | زمانی فراز و زمانی نشیب | |||||
اگر دل توان داشتن شادمان | بمان ای پسر در جهان جاودان | ۱۴۴۰ | ||||
بخوبی بناز و ببیشی ببخش | مکن روز را بر دل خویش پخش | |||||
بخور هر چه داری فزونی بده | تو رنجیدهٔ بهر دشمن منه | |||||
ترا داد و فرزند را هم دهد | درختی که از بیخ تو برجهد | |||||
نبینی که گیتی پر از خواسته است | جهانی بخوبی بیآراسته است | |||||
کمی نیست در بخشش دادگر | همی شادی آرای و انده مخور | ۱۴۴۵ |