شرح حال رجال ایران/ابراهیم امینالسلطان
ابراهیم آقا ابراهیم امینالسلطان، بقراریکه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، در کتاب خلسه، تألیف خود، مینویسد آقا ابراهیم، پسر زال ارمنی، از اهالی سلماس بوده، امیرسلیمان خان اعتضادالدوله (جد خانواده امیرسلیمانی) زال را، در زمرهٔ غلامان خود، در دستگاه خویش، وارد نمود و سپس او را مسلمان کرده، زنی مسلمه باو داد، عروسی برای او گرفت، آقا ابراهیم از آن زن زاده شد؛ و در ایام بچگی مدتی شاگرد کفش دوز بود.
لرد کرزن[۱]، سیاستمدار معروف انگلستان، که در سال ۱۸۸۹ میلادی برابر با ۱۳۰۷ قمری، با سمت مخبری روزنامه، تایمس لندن، بعنوان سیاحت، بایران آمده، در جلد اول صفحه ۴۲۶ کتاب (ایران و موضوع ایران) تألیف خود، در ضمن تعریف از امینالسلطان، دربارهٔ وی چنین گوید: «امینالسلطان صدر اعظم[۲] بزرگترین وزیران پادشاه ایران است، و با اینکه سی و چهار سال از عمرش میگذرد، قسمت مهم امور سیاسی و غیره بدست او اداره میگردد. پدرش آقا ابراهیم آبدار و پدرش ارمنی بوده» و اینکه میگویند، امینالسلطان، از احفاد لاچینخان گرجی بوده و عباس میرزا، نائبالسلطنه، خدمات او را در نظر گرفته، و در نامهای سفارش زیاد باولاد و اعقاب خود کرده که همیشه از بازماندگان او توجه زیاد بشود، بنظر میآید که نامه مزبور، باید ساخته و پرداخته امینالسلطان، پدر و یا پسر، بوده باشد.
و چون آقا اسکندر، برادر آقا ابراهیم، آبدارخانهٔ سلیمانخان، معروف به خان خانان، پسر امیر قاسم خان و برادر اعیانی، مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه بود، آقا ابراهیم هم، در همانجا، خانه شاگرد شد (سابقاً خانه شاگرد را در خانههای اعیان و اشراف و شاهزادگان درجه یک برسم حرمسرای شاه، غلامبچه میگفتند) هنگامیکه ناصرالدین میرزا (ولیعهد) در سال ۱۲۶۳ ق. بجای بهمن میرزا، بسمت حکمرانی، بآذربایجان رفت، آقا اسکندر متصدی آبدارخانه ولیعهد گردید، و برادرزاده خویش را بهمراه خود به تبریز برد. ناصرالدینشاه که در سال ۱۲۶۴ ق. پس از فوت محمد شاه پدرش بسلطنت رسید، اداره آبدارخانه و سقاخانه را به آقا اسکندر محول نمود (متصدی آبدارخانه را آبدارباشی و سقاخانه را سقاباشی میگفتند و سابقاً هر دو از مشاغل مهم درباری بوده است) آقا ابراهیم، همینطور در دستگاه برادر خود، با حقوق جزئی سالیانه، آنهم از محل حقوق سقایان، بسر میبرد؛ آبدارباشی چون دید، که برادرش آقا ابراهیم، جوان بسیار زرنگ و باهوش و باسلیقهای است او را برای خرید لوازم آبدارخانه، روانه میکرد، و باصطلاح امروزی مأمور خرید آبدارخانه سلطنتی شد، و کم کم، در این دستگاه، شاهشناس گردید تا اینکه آقا اسکندر، در حدود سال ۱۲۸۰ و اندی ه.ق.، عازم مکه شد، و پس از بازگشت در گذشت. سقاخانه و آبدارخانه، میان عمو و برادرزاده، تقسیم شد؛ سقاخانه را به آقا یوسف، پسر آقا اسکندر، و آبدارخانه را بآقا ابراهیم دادند؛ و از این تاریخ است که بواسطه داشتن عقل و تدبیر، هوش زیاد و زرنگی بیحد، ترقی او آغاز شد تا بجائیکه همهکاره مملکت گردید. در سال ۱۲۸۶ قمری، که عنوانش آبدارباشی خاصه بود، ملقب بلقب امینالسلطان و در سال ۱۲۸۸ ق. بسمت صاحبجمعی منصوب شد[۳].
در سال ۱۲۹۴ ه.ق. عضو دارالشورای کبرای دولتی گردید، و لقب و عنوان جنابی هم باو داده شد. و این ادارات و وزارتخانهها بتدریج زیر نظر او قرار گرفت: صندوق خانه – شترخانه – انبار غله مرکزی[۴] ـ ضرابخانه[۵] ـ ساختمانها – باغات – قنوات – وزارت گمرک[۶]
و خزانه و بطور کلی هر وزارت و اداره ناندار و پرسودی که بود رسماً در اداره خود داشت و کمتر کاری، در دستگاه دولت، میگذشت که نظر او در آن مداخله نداشته باشد؛ و وقتی هم که مرد یکی از متمولین درجه یک ایران بود. موقعی که ادارات مذکور در بالا، بتدریج یکی پس از دیگری، بآقا ابراهیم امینالسلطان واگذار شد، یکی از مهمترین ادارات خود را که شترخانه و قاطرخانه باشد بآقا علی اصغر (امین السلطان و صدر اعظم آینده که از پسران دیگرش عاقلتر – کاریتر و زرنگتر بود واگذار نمود و از این تاریخ، آقا علیاصغر، به صاحب جمع ملقب شد. و شیخ اسمعیل (امینالملک) پسر دیگر خود را متصدی خزانه نمود و در ضمن او هم جزء دربار شده و پیشخدمتی ناصرالدینشاه را هم داشت. مدتی معمول شده بود که برخی از اعیان و اشراف و شاهزادگان، برای اینکه در تمام طبقات دست داشته باشند، یکی از پسرهای خودرا معمم کرده داخل در رشته روحانیت میکردند؛ از جمله رجال آن زمان یکی هم آقا ابراهیم امینالسلطان بود و این طور صلاح دانست که، پسر خود، میرزا اسمعیل را آخوند و روحانی تربیت کند. شیخ اسمعیل مدتی معمم بود و قدری از مقدمات را فرا گرفت ولی بعد، چه پدر و چه برادرش (اتابک)، او را داخل در کارهای دولتی کرده و دستیار خود نمودند آنوقت عمامه را برداشت و کلاهی گردید. اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه خطی خود، موجود در کتابخانه آستانقدس رضوی، در تاریخ ۱۹ ربیع الثانی ۱۲۹۸ هجری قمری، این مطالب و موضوعات را، راجع بامینالسلطان مینویسد: «آقا ابراهیم گرمرودی ملقب بامینالسلطان خزانهدار یعنی وزیر مالیه بلکه همهکاره دولت» و باز راجع باو مینویسد: «۴ رمضان ۱۲۹۸: امروز از وقایع عمده دنیا و دولت و ملت فوت زن امینالسلطان است، اینکه میگویم از وقایع دنیا زیرا که دنیای هر کس وطن خود او است، در وقایع عمده دولت و ملت، آنهم در ایران بواسطه سلطنت مستقله[۷]، اختیار این دولت بدست پادشاه است و اختیار پادشاه بدست امینالسلطان، فوت زن امینالسلطان را، در ایران، از وقایع و حوادث بزرگ باید شمرد. آن مرحومه طرف میل شوهر بود، بواسطه اینکه هم عفیفه بود و هم صاحب ده اولاد، بعلاوه امینالسلطان اعتقاد بقدم او داشت؛ زمین تاریک بود آسمان گریان بود. خلاصه، خدا رای علیحده در کارها دارد و مشیت مخصوص پادشاه میتواند منصب بدهد، دولت بدهد، شأن بدهد، اما جان دادن در دست خدا است». و نیز مینویسد «۲۸۰ رمضان ۱۲۹۸: من و امینالملک[۸] منزل امینالسلطان رفتیم، زیاده از حد تملق کردیم. معتمدالملک[۹] از طرف زوجه خود، عزتالدوله، که همشیره شاه است، احوالپرسی کردند و خصوصیت نمودند؛ شام وعده کرد از طبخ حضور خانم بفرستد من هم تملقات پخته کردم» . «غره ربیع الاول ۱۲۹۹: امروز امینالسلطان، بواسطه طپش قلب، بدحال شده بوده است و شاه خیلی متالم، چنانچه در سر شام آثار تالم از وجنات شاه پیدا بود، اما پسر ملیجک که ورود کرد[۱۰]، تمام الم مبدل به نهایت شعف شد». «۱۲ شعبان ۱۲۹۹: شب احضار بدربخانه شدیم، در چادر پادشاه (در افجه) با حضور امینالسلطان که در واقع وزیر اول است». «۷ شوال ۱۲۹۹: امینالسلطان وزیر مالیه ایران و دربار که فیالواقع شخص اول است. در ذیحجه سال ۱۲۹۹ ه.ق. علاوه بر مشاغل متعددی که داشت، بوزارت دربار نیز انتخاب گردید. ناصرالدینشاه علاقه مفرطی بامینالسلطان داشته و هنگام ناخوشیش، یکی از زنان محترمه درجه یک و سوگلی خود را برای عیادت و پرستاری بخانه او میفرستد.
اعتمادالسلطنه، در یادداشتهای روزانه خود، (جمادیالثانیه ۱۳۰۰) در این باب، چنین گوید: «صبح که عشرتآباد رفتم، شاه فرمودند، امین اقدس را حکم کرده عیادت امینالسلطان برود، بلکه هر روز رفته، پرستاری کند. سبحاناللّٰه، گمان نمیکنم در هیچ تاریخی، چنین اتفاقی افتاده باشد که پادشاه مستقل ایران، عیال خود را بعیادت و پرستاری نوکر بفرستد. خلاصه، من از شدت حیرت، بعداز نهار شاه، نماندم». «۹ رجب ۱۳۰۰: تولوزان دیروز صریح بشاه عرض کرده بود که امینالسلطان محال است بتواند سفر خراسان بیاید، شاه فرموده بودند ما اول شعبان میرویم، اگر تا آنوقت بهتر شد، بیاید و الا تو هم بمان او را معالجه کن». «۱۰ رجب ۱۳۰۰: صبح بعیادت امینالسلطان رفتم، خویش ندیدم اما حرص دنیا زیاد مشغولش داشت، حساب بنائی را میرسید»[۱۱]. «۱۵ رجب ۱۳۰۰: دربخانه رفتم امینالسلطان را بحال ناخوشی دیدم، دربخانه آمده بود، شاه تفقدات زیاد درباره او فرمودند، خودش داوطلب بود که در سفر مشهد ملتزم باشد». «۱۸ رجب ۱۳۰۰: امینالسلطان بدحال است، چون مسلول است، اما اولاد و کسانش او را سوار کرده و میگردانند که مردم اورا بدحال ندانند، مبادا خللی در کارهای او وارد آید، خودش از شدت حرص مشغول کار است، پناه بر خدا از این حرص». «۲۹ رجب ۱۳۰۰: صبح خانه امین السلطان رفتم، از سینه جراحت زیاد آمده بود، خیلی بدحال بود، با وجود این مرض، که علاج ندارد، بمن اصرار میکرد، که در سالنامه، عمله خلوت را جزء اداره من بنویس، خدا عالم است که تا موقع طبع سالنامه، زنده خواهد ماند یا نه» «۲ شعبان ۱۳۰۰: از سلطنتآباد عبور فرمودند، عشرتآباد آمدند که امیناسلطان را خواهند دید، آنجا که رسیدند، حکیم تولوزان بود ولی امینالسلطان نبود معلوم شد تب شدت کرده نیامده است، حکیم با شاه خلوت کرد و معروض داشت که امینالسلطان ناخوش است و در این سفر شاید بمیرد من مسئول نباشم، شاه فرموده بودند، این چه حرفی است، سی سال دیگر زنده خواهد بود» «۸ شعبان ۱۳۰۰: «امینالسلطان، که سه روز بود در دماوند بود، با حکیم تولوزان حضور آمدند، شاه خیلی التفات بامینالسلطان فرمودند، بلکه درجه التفات بجائی رسید که او را بسراپرده امین اقدس فرستادند که امین اقدس را ملاقات نماید، نمیدانم اگر یک درجه دیگر بخواهند اظهار التفات کنند چه خواهند کرد، خلاصه، جناب امینالسلطان بهیچ وجه خوب نشد و بدحال شد، طمع و حرص این مرد را دامنگیر است». «۲۴ رمضان ۱۳۰۰: ناهار را دربخانه خوردم (در بجنورد)، بعد از ناهار کاغذی از رکنالدوله (محمدتقی میرزا حاکم خراسان) رسید که در جوف آن تلگرافی از سبزوار بود، که امینالسلطان هفت روز است مرده است، و جنازه او بیغسل و کفن افتاده عفونت برداشته، شاه که همان روز اول مطلع بوده، و عمداً بنا بمصلحتی، خود را به نادانی زده بود، امینالملک (میرزا علیاصغر خان) را خواستند[۱۲]، با او خلوت کردند، بند باردوی نظامی تشریف بردند، در مراجعت، دستخطی نوشتند. نزد عضدالملک (علیرضاخان قاجار) فرستادند، بعد از تمجید زیاد از خدمات امینالسلطان مرحوم، لقب امینالسلطانی و مناصب او را بامینالملک دادند[۱۳]».
امینالسلطان (آقا ابراهیم) در تمام مسافرتها: سفر خراسان در سال ۱۲۸۴ و ۱۳۰۰ – سفر گیلان ۱۲۸۶ – سفر اول و دویم اروپا ۱۲۹۰ و ۱۲۹۵ ه.ق. از همراهان ناصرالدینشاه و یا باصطلاح از ملتزمین رکاب شاه بوده و دقیقهای از او منفک نمیشده است و بطوریکه گفته شد در سال ۱۳۰۰ ه.ق. نیز در سفر دویم ناصرالدینشاه به مشهد از همراهان او بود و در ماه رمضان در قریه داورزن درگذشت و در مشهد در حرم امام رضا (ع) در قسمتی که بنام دارالسعادة است مدفون گردید.
آقا ابراهیم امینالسلطان، در تمام مدت زندگانی خویش، مانند اکثر رجال این مملکت، از هر راهیکه باشد کمال مطلوب و همش فقط مصروف دو چیز بود: سودجوئی و حفظ مقام خود. نامبرده مردی بیسواد و امی بود لکن بسیار زرنگ – باهوش – عاقل – فعال – زحمتکش – پشتکاردار – مدیر – نقشهکش – مرتب و بانظم و ترتیب – مدبر – بدون تظاهر – طماع – حریص – پرکار – دقیق – صرفهجو – باعقل معاش – مالجمعکن – ساکت و آرام – کمحرف – قانع – بیتکلف – مردمدار – مآلبین و موقعشناس بوده است از او هفت پسر باین اسامی: آقا محمدعلی امینالحضرت – میرزا علیاصغرخان امینالسلطان – میرزا اسمعیلخان امینالملک – محمدقاسمخان وکیلالسلطنه – محمد حسنخان – مصطفیخان و محمودخان باقی ماند که لایقترین آنان میرزا علیاصغرخان امینالسلطان دوم و پس از آن امینالملک بوده است؛ باستثنای آقا محمد علی امین حضرت، سایرین از یک مادر بودهاند. م ق. هدایت، در صفحه ۴۵ کتاب خاطرات و خطرات تالیف خود، راجع بآقا ابراهیم امینالسلطان، زیر عنوان (تقرب بسلاطین فنونی دارد)، چنین مینویسد: «پدر اتابک، آقا ابراهیم، آبدار شاه بود، در مجلس اگر سر قلیان حاضر بود، از سوزاندن کبریت منع میکرد، وقتی پنجاه پنجهزاری طلا بالای رف اطاق آبدارخانه گذارده بود، و مدتی گذشته، خاک روی آن نشسته، در موقعی که ناصرالدینشاه بآبدارخانه آمده بود، پائین آورد و پیش شاه گذارد، که این پیشکش فلان است فلان روز تقدیم کرده، فرمودند نگاهدار، همین طور بالای رف مانده بود؛ باین لطائفالحیل اظهار امانت میکردند، و هزارها اشرفی میبردند. پسرش، میرزا علیاصغر خان، بذال بود، اگر میگرفت میداد، لکن از پدرش بذلی نشنیدیم، مردی بیسواد و عامی بود، اما پشت کار داشت و خیرخواهی مینمود، بیشتر ادارات درباری در اختیار او بود».
- ↑ G. N. Curzon
- ↑ در این تاریخ عنوان امینالسلطان وزیر اعظم بوده.
- ↑ اداره صاحبجمعی شترخانه و قاطرخانه در دوره سلاطین قاجاریه از کارهای بسیار مهم و برای متصدی آن که صاحبجمع باشد، از مشاغل خیلی پرسود بوده و کار ادارات باربری و حمل و نقل کنونی را انجام میداده است.
- ↑ امینالسلطان انبار غله قدیم را، در آخر خیابان ری نزدیک دروازه حضرت عبدالعظیم (شهرری)، برای گنجایش صدهزار خروار غله، در سال ۱۲۹۷ ق. بنا نهاد.
- ↑ امینالسلطان بنای ضرابخانه و ضرب مسکوکات را بطرز جدید، بدستیاری یخن نام مهندس اتریشی، در سال ۱۲۹۶ ق.، ایجاد و دائر نمود؛ و در بین عوامالناس دو قرانی سابق معروف بود به دوهزاری امینالسلطانی.
- ↑ وزارت گمرک، باصطلاح آنزمان، وزارت گمرکخانههای ممالک محروسه ایران که از کارهای پرسود و ناندار برای متصدیان آن بوده، مدتی با امینالسلطان بود لکن در سال ۱۲۹۷ ق. از او گرفته شد و به میرزا قهرمان امین لشکر داده شد؛ و بعد، در اوائل سال ۱۲۹۹ ق. باز دوباره بخود امینالسلطان واگذار گردید؛ و پس از مرگ آقا ابراهیم امینالسلطان، جزء ادارات پسرش، میرزا علیاصغرخان امینالسلطان ثانی در آمد و تا دورهٔ تصدی بلژیکیها همیشه اسم وزارت داشت ولی در حقیقت، جز همان مقاطعهگری کل گمرکات در مقابل دادن مبلغی پیشکشی (رشوه) بشاه و صدر اعظم، چیز دیگری نبود.
- ↑ مراد از سلطنت مستقله در اینجا سلطنت استبدادی است.
- ↑ میرزا علیخان امینالدوله
- ↑ یحییخان مشیرالدوله.
- ↑ غلامعلیخان عزیزالسلطان.
- ↑ ادارهٔ بنائی یعنی تمام بنائیهای دولتی که از کارهای پرسود بود تحت نظر او بوده است.
- ↑ در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، پس از اینکه میرزا علیخان امینالملک، مدیر دارالشورای کبری و وزیر وظایف و اوقاف و متصدی اداره پست، ملقب بامینالدوله شد، میرزا علیاصغرخان که لقبش صاحبجمع بود، ملقب بامینالملک گردید.
- ↑ امینالسلطان ثانی، در این هنگام، ۲۵ سال داشت که دارای ۱۳ شغل مهم دولتی گردید.