شرق/شماره اول (۱۳۰۹)/وحشی اینجا

وحشی اینجا!

در ایران کتابخوانها وحشی هستند

در اروپا و امریکا برعکس!

وحشی- متمدن

این دو کلمه را مانند سایر الفاظ خیلی استعمال کرده‌اید ولی در اصل و ریشه آن کمتر دقت نموده‌اید.

الفاظ مانند اشخاص و موجودات در تاریخهای معین خلق میشوند، استعمال میشوند، اصلاح میشوند، در زبان قلمی ریشه میدوانند. اشتقاقهائی که بمنزلهٔ فرزندان آنها باشد از آنها بوجود میاید، گاهی صد و گاهی هزار سال کم‌وبیش این الفاظ عمر میکنند، وقتی هم میمیرند. مردن لغات و الفاظ عدم استعمال آنها است. مرگ انسان و موجودات دیگر هم همینطور است. موجودات زنده اگر مورد استمعال قرار نگرفتند، و قوای معنوی آنها، قلب و دماغ و ریشه آنها، از کار افتاد زندگی و حیات آنها تمام شده است. بجمادات هم وقتی نگاه کنیم می‌بینیم زندگی و ارزش آنها موقعی است که بدرد بخورند. اگر چیزی از هر حیث بی‌فایده شد حکم مرده را دارد، جلب توجهی نمیکند.

استعمال علامت حیات و زندگی است. هر چیزی را که شما در معرض عمل قرار ندادید از بین میرود، خواه انسان باشد یا حیوان یا الفاظ و کلمات، برگردیم بموضوع مقاله خودمان.

کلمهٔ وحشی از لغاتی است که بسیار قدیمی بوده، در عبارات متفکرین و بزرگان روم و یونان کلمهٔ وحشی را می‌بینید. من خلق و حوصلهٔ آن را پیدا نکردم که همانطور بالا روم و ببینم اولین استعمال این کلمه در چه تاریخ و در چه زمانی بوده است. تحقیق این موضوع بوسیلهٔ علمای لغت البته صورت گرفته است و برای اینکه مبدأ تاریخ استعمال آن را بدانیم محتاج دو چیز هستم اول کتابخانهٔ بزرگ، دوم حوصله؛ همان دو شرطی که متاسفانه در جامعه ما وجود ندارد.

ما کار نداریم که مبدأ تاریخ استعمال این کلمه تحقیقا چه وقت بوده، آنقدری که بمقالهٔ ما مربوط میشود شرح میدهیم.

وحشی منسوب به «وحش» است. وحش یعنی حیوان بیابانی. زمین وحشی یعنی قطعهٔ خالی از سکنه. شخص وحشی آنکسی است که منفرد و دور از مردم زیست میکند. وقتیکه بزبان دیگری مراجعه کنیم و بخواهیم این کلمه را مثلا در زبان فرانسه تحقیق نمائیم معنایش در حدود همان است که در عربی است:

Sauvage اصلش از لاتین گرفته شده است. در زبان لاتین Silvaticus بوده است. Silva یعنی جنگل. در قاموسها کلمهٔ Silvaticus را اینطور شرح میدهند:کسیکه در جنگل زیست کند و بماند. ابتدا حیوانات وحشی مصداق اولی این کلمه بوده‌اند و بعد در مورد اشخاص وحشی استعمال شده است. انسان وحشی هم مانند حیوانات در جنگلها و توی مغازه‌ها زیست میکرده و دارای تربیت اجتماع نبوده و باین جهة تمام حرکات و اطوارش غیر از حرکات و اطوار مردم متمدن شهری بوده است.

شخصی که بشرح فوق خارج از محیط و عادات یکمشت مردم شهری زندگی میکرده و گاهی هم از دست آنها فرار مینموده باو وحشی میگفته‌اند.

ولی یکنوع وحشیهای دیگر در مملکت ما پیدا میشود: کتابخوانهای ایران هم وحشی هستند. تعجب نکنید، این حقیقی است غیر قابل تردید. کتاب یا مجله و روزنامه و مقالات سودمند و شاهکارهای ادبی صرف میکنند در این شهر و این مملکت مردمی هستند وحشی! غالب علائمی که برای وحشی ذکر کردیم در آنها جمع است. اینها با کسی معاشرت نمیکنند، تنها زندگی می کنند، از جامعه و اجتماع گریزانند. از افراد بد جامعه وحشتی آمیخته بنفرت دارند، تک راه میروند، از کوچه‌ها و خیابانهای وحشی یعنی بی‌جمعیت عبور و مرور مینمایند و بالاخره قیافه آنها برای مردم شاید مکره و قیافه مردم برای آنها حتما زنده است.

ولی این دسته از مردم که در اینجا بنظر وحشی میایند در میان سایر ملل عزیز و محترم هستند.

چرا اینطور شده است؟

این قسمت دوم مقاله ما است. قسمت فلسفی و پسیکولوژی آن.

شخص کتاب‌خوان که با آثار بزرگان و نویسندگان توانا سروکار دارد همیشه احساسات و افکار و وجدان و تمایلاتش روی دو زمینه اساسی پرورش مییابد: عشق بخوبی و خوبها- نفرت از بدی و بدها-شیفته اخلاق پاک و دشمن دژخیمها است. نتیجه خواندن کتاب خوب ایجاد همین افکار و احساسات است. غیر از این نیست.

یکفنر نویسنده متفکر از آغاز کتابی که تألیف میکند تا بآخر آن سعی دارد در قیافه‌های متعدد مظاهری از بد اخلاقی و خوش اخلاقی، جنایت و عدالت، عشق پاک و حقیقی از قبیل عشقهای فامیلی یا عشق پر از شهوت و کور، یک شخص خائن و بی‌وفا که با تمام قوت بدسیسه کاری مشغول بوده و یک مرد عفیف و با تقوا که روح و تمایلات خود را تسلیم مبادی اخلاقی خود کرده و خلاصه این قبیل مظاهر را با تمام خوبیها و بدیها، سایه و تاریکها، روشنی و ظلمتهای آن شرح میدهد. شما وقتیکه چنین کتابی را تا آخر خواندید طبیعة از دارندگان صفات بدو از افرادی که بدکاری و بد اخلاقی را رویهٔ خود ساخته اند بدتان میاید و از اعمال آنها منضجر و متنفر میشوید و برعکس از خوبها و کسانیکه دارای فضل و فضیلت و عقیدهٔ محکم و وجدان مطاع و پاکی طینت و مناعت نفس و علو همت بوده‌اند خوشتان آمده مجذوب میشوید.

کتاب همین است و کتاب این قبیل احساسات را در خواننده تولید میکند، وقتیکه مدتها باین طرز فکر کردن عادت کردید و تمایل بخوبی و نیکوکاری را در خود شدید نمودید و از بدیها نفرت پیدا کردید، انوقت طبیعتا هر کجا نمونهٔ آن افراد را مشاهده کنید بدتان میاید، آنها را منفور میدارید، بآنها سلام نمیکنید، دست نمیدهید، گرم نمیگیرید، از روی قلب با آنها صحبت نمیکنید. سعی میکنید از دست آنها فرار کنید زیرا آنها را کثیف و آلوده می‌دانید و تعجب میکنید که اینها چرا اینطور بد شده و بد مانده و بدی را شعار خود ساخته اند. اگر یک طبقه از اجتماع که شما و سرنوشت شما حکم کرده است با آنها و در میان آنها زیست و معاشرت کنید اینطور از آب درآمدند برای روح شما که مملو از عشق بخوبی و نفرت از بدی است چه تأثیری میکند؟

شما تازه از خواندن کتاب جدیدی فراغت یافته و برمیخیزید درحالتیکه روحتان از تپیهای بدی که در کتاب خوانده‌اید متفرست و از تاثراتی که اعمال آنها در شما تولید کرده نجات نیافته بجامعه ورود میکنید و در آنجا صدتا صدتای آنها را جلو خود می‌بینید. فورا فکری برایتان پیدا میشود:از دست اینها باید فرار کرد. با کسی معاشرت نکرد، از سموم زهرآلود آنها که عبارت از شهوتهای پست و اغراض و مطالع کوچک باشد باید فرار کرد. آرزو می کنید که آنها را نبینید و آنها نیز شما را ملاقات نکنند. وقتیکه این کار را کردید تازه میشوید یکنفر وحشی! وحشی درست و حسابی.

بعقیدهٔ من هر کتاب خوانی در این شهر و این اجتماع یک مرد وحشی است. یک مرد وحشی یا دیوانه. متمدنها و عاقلها و باصطلاح فرنگیها خوش اخلاقها و متواضعها همانها هستند که کتاب نمیخوانند.

برای هرکس که ذوق و عشق و عادت مطالعه را داشته باشد جامعه حکم کتاب دقیق و بزرگی را دارد.

شما از خواندن یک کتاب مولیر یا کورنی یا راسین فراغت پیدا میکنید، تارتوفل را دشمن دارید، از بورژ واژانتیوم بدتان آمده است از گئو که بمملکت و برادرش خیانت کرد منضجر شده‌اید، یکمرتبه کتاب را که زمین گذاشته بحکم ضرورت وارد اجتماع میشوید و دماغتان بمطالعه این کتاب بزرگ میپردازد صدها تار توفل و بورژ و اژانتیوم و غیره می‌بینید و از هر طرف فرار کنید یکی از آنها در چپ و راست مقابل چشمتان میاید، طبعة شما از آنها فرار کرده آرزو میکنید بکوه و کمر، دره و ماهور، آنجائیکه آدم و آدمیزاد راه عبوری نداشته باشد پناه ببرید.

در این قبیل اجتماعات که کتاب‌خوانها و مطالعه کنندگانش معدود هستند این عده کم بنظر خودشان و بنظر اکثریت جامعه حکم مردم وحشی را دارند. وحشیهای جامعهٔ ما اینطوری هستند، اینطور هم چیز مینویسند و متمدنهای ما هم از این مقالهء وحشیانه بدشان میاید.

چه باید کرد؟

یا شما دعا کنید نسل این وحشیها برافتد و منقرض شود که آسایش خودشان و دیگران در این است. یا وحشیها باید دعا کنند که همه صورت آنها بشوند. در صورت دومی است که دیگر فرقی بین متمدن و وحشی اینجا و اروپا نخواهد شد و اصطلاح تغییر نمیکنند. این آرزو چه وقت عملی میشود؟ با خداست.

رهنما

آسمان مصنوعی

در امریکا بعلم نجوم خیلی اهمیت میدهند و در آنجا رصدخانهای بسیار موجود است. اخیرا برای اینکه مردم را بحرکات ستارگان و اسرار آسمانی بهتر آشنا کنند. گلوله مخصوص ساخته‌اند که فی الحقیقة آسمانیست که بدست بشر برپا شده است.

این آسمان عبارت از گلوله مجوفیست بقطر پنج مطر که سطح آن با پارچهٔ آبی رنگ یعنی برنگی که آسمان در شبهای خیلی صاف نمودار میباشد، پوشیده شده است و بر بروی پارچه با چراغهای برق کوچک و بزرگ ستارگان سپهری را هریک در جای مخصوص خود ترتیب داده‌اند بقسمیکه کلیهٔ ستارگان از ثابت و سیار و حتی خط کهکشان نیز در آنجا بخوبی دیده میشود. در موقع درس معلم و شاگردان بدرون گلوله میروند و در محل مسطح مخصوصی قرار می گیرند، آنوقت در آسمان مصنوعی ستارگان هریک بنابر قاعده طبیعی خود بحرکت درمی‌آید و معلم درس خود را عملا برای شاگردان بثبوت میرساند و آنها را از اسرار آسمانی آگاه میسازد.