| | | | | | |
|
لعل تو بهتر ز جام ماء معین است |
|
ای که ز شوق لبت لبم شکرین است |
|
|
من متحیر که حور یا بشر است این |
|
زآن که لبش همچو باغ خلدبرین است |
|
|
گر که ز حور است گو چرا به زمین است |
|
ور بشر است این چرا به نور عجین است |
|
|
حسن چنینی به روی تودهی غبرا |
|
کس نهبگوید که از ملالهی طین است |
|
|
خال سیاه تو دانه است ولیکن |
|
زلف رسای تو داموش به کمین است |
|
|
قد تو یارا بلای سرو و صنوبر |
|
چون بخرامی بلای اهل زمین است |
|
|
شور جهان است جفت ابروی طاقت |
|
ای که رخت صلح و چشم فتنهی دین است |
|
|
گرچه به جسمم روان نمانده ولیکن |
|
حب تو ای دوست جان اهل یقین است |
|
|
هرکه به شیدایی تو گشت مسلم |
|
گر که به دوزخ رود بهشت برین است |
|