| | | | | | |
|
از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم |
|
میزدم بر بخت خود پایی که برمیداشتم |
|
|
داشتم در عهد طفلی جانب دیوانگان |
|
میزدم بر سینه هر سنگی که برمیداشتم |
|
|
زندگی را بیخودی بر من گوارا کرده است |
|
میشدم دیوانه گر از خود خبر میداشتم |
|
|
دل چو خون گردید، بیحاصل بود تدبیرها |
|
کاش پیش از خون شدن دل از تو برمیداشتم |
|
|
میربودندم ز دست و دوش هم دردیکشان |
|
چون سبو دست طلب گر زیر سر میداشتم |
|
|
میفشاندم آستین بر رنگ و بوی عاریت |
|
زین چمن گر چون خزان برگ سفر میداشتم |
|
|
جیب و دامان فلک پر میشد از گفتار من |
|
در سخن صائب همآوازی اگر میداشتم |
|