| | | | | | |
|
حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی |
|
مرا مگذار زیر این کهن دیوار ای ساقی |
|
|
به یک رطل گران بردار بار هستی از دوشم |
|
من افتاده را مگذار زیر بار ای ساقی |
|
|
به راهی میرود هر تاری از زلف حواس من |
|
مرا شیرازه کن از موج می زنهار ای ساقی |
|
|
چرا از غیرت مذهب بود کم غیرت مشرب؟ |
|
مرا در حلقهی اهل ریا مگذار ای ساقی |
|
|
چراغ طور در فانوس مستوری نمیگنجد |
|
برون آور مرا از پردهی پندار ای ساقی |
|
|
شراب آشتیانگیز مشرب را به دور آور |
|
بده تسبیح را پیوند با زنار ای ساقی |
|
|
ادیب شرع میخواهد به زورم توبه فرماید |
|
به حال خود من شوریده را مگذار ای ساقی |
|
|
ز انصاف و مروت نیست در عهد تو روشنگر |
|
زند آیینهی من غوطه در زنگار ای ساقی |
|
|
به شکر این که داری شیشهها پر بادهی وحدت |
|
به حال خویش صائب را چنین مگذار ای ساقی |
|