صائب تبریزی (غزلیات)/خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
خواری از اغیار بهر یار میباید کشید | ناز خورشید از در و دیوار میباید کشید | |||||
عالم آب از نسیمی میخورد بر یکدگر | در سر مستی نفس هشیار میباید کشید | |||||
شیشهی ناموس را بر طاق میباید گذاشت | بعد ازان پیمانهی سرشار میباید کشید | |||||
تا درین باغی، به شکر این که داری برگ و بار | برگ میباید فشاند و بار میباید کشید | |||||
آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد | باده را در خانهی خمار میباید کشید |