صائب تبریزی (غزلیات)/دایم ستیزه با دل افگار میکنی
دایم ستیزه با دل افگار میکنی | با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟ | |||||
ای وای اگر به گربهی خونین برون دهم | خونی که در دلم تو ستمکار میکنی | |||||
شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن | دل میبری ز مردم و انکار میکنی؟ | |||||
یوسف به خانه روی ز بازار میکند | هر گه ز خانه روی به بازار میکنی | |||||
چشم بدت مباد، که با چشم نیمخواب | بر خلق ناز دولت بیدار میکنی | |||||
یک روز اگر کند ز تو آیینه رو نهان | رحمی به حال تشنهی دیدار میکنی | |||||
رنگ شکسته را به زبان احتیاج نیست | صائب عبث چه درد خود اظهار میکنی؟ |