صائب تبریزی (غزلیات)/زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است | زان سیب ذقن قسمت ما دست بریده است | |||||
ما را ز شب وصل چه حاصل،که تو از ناز | تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است | |||||
چون خضر، شود سبز به هر جا که نهد پای | هر سوختهجانی که عقیق تو مکیده است | |||||
ما در چه شماریم، که خورشید جهانتاب | گردن به تماشای تو از صبح کشیده است | |||||
شد عمر و نشد سیر دل ما ز تپیدن | این قطرهی خون از سر تیغ که چکیده است؟ | |||||
عمری است خبر از دل و دلدار ندارم | با شیشه پریزاد من از دست پریده است | |||||
صائب چه کنی پای طلب آبله فرسود؟ | هر کس به مقامی که رسیده است، رسیده است |