صائب تبریزی (غزلیات)/سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم | کنار دشت را از دامن محمل نمیدانم | |||||
شکار لاغرم، مشاطگی از من نمیآید | نگارین کردن سرپنجهی قاتل نمیدانم | |||||
سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان | که آداب نشست و خاست در محفل نمیدانم! | |||||
بغیر از عقدهی دل کز گشادش عاجزم عاجز | دگر هر عقده کید پیش من، مشکل نمیدانم | |||||
من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم | بغیر از بحر بیپایان دگر منزل نمیدانم | |||||
اگر سحر این بود صائب که از کلک تو میریزد | تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمیدانم! |