صائب تبریزی (غزلیات)/صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده | عیشهای شب پریشان گشته را آواز ده | |||||
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگتر | چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده | |||||
جام را لبریزتر از دیدهی عشاق کن | از صف دریاکشان آنگه مرا آواز ده | |||||
کوری بیمنت از چشم به منت خوشترست | گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده | |||||
شبنم از روشندلی آیینهی خورشید شد | ای کم از شبنم، تو هم آیینه را پرداز ده | |||||
چون نمودی سیر و دور خویش را صائب تمام | روشنی چون مه به خورشید درخشان باز ده |