| | | | | | |
|
عمری است حلقهی در میخانهایم ما |
|
در حلقهی تصرف پیمانهایم ما |
|
|
از نورسیدگان خرابات نیستیم |
|
چون خشت، پا شکستهی میخانهایم ما |
|
|
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی |
|
از تشنگان گریهی مستانهایم ما |
|
|
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست |
|
سرگشتهتر ز سبحهی صد دانهایم ما |
|
|
گر از ستاره سوختگان عمارتیم |
|
چون جغد، خال گوشهی ویرانهایم ما |
|
|
از ما زبان خامهی تکلیف کوته است |
|
این شکر چون کنیم که دیوانهایم ما؟ |
|
|
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکندهایم |
|
تا چشم میزنی به هم، افسانهایم ما |
|
|
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند |
|
صائب خمیرمایهی بتخانهایم ما |
|