صائب تبریزی (غزلیات)/ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم
ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم | چون داغ لاله از جگر درد زادهایم | |||||
با سینهی گشاده در آماجگاه خاک | بیاضطراب همچو هدف ایستادهایم | |||||
بر دوستان رفته چه افسوس میخوریم؟ | با خود اگر قرار اقامت ندادهایم | |||||
پوشیده نیست خردهی راز فلک ز ما | چون صبح ما دوبار درین نشاه زادهایم | |||||
چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما | اوراق هستیی است که بر باد دادهایم | |||||
ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟ | آخر تو هم فتاده و ما هم فتادهایم | |||||
صائب زبان شکوه نداریم همچو خار | چون غنچه دست بر دل پر خون نهادهایم |