صائب تبریزی (غزلیات)/مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم | ز هیچ چشمهی دیگر امید آب ندارم | |||||
خوشم به وعدهی خشکی ز شیشه خانهی گردون | امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم | |||||
چرا خورم غم دنیا به این دو روزه اقامت؟ | چو بازگشت به این منزل خراب ندارم | |||||
در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا | همین بس است که پروای انقلاب ندارم | |||||
مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران | درین بساط بجز پردههای خواب ندارم | |||||
ترا که هست می از ماهتاب روی مگردان | که من ز دست تهی، روی ماهتاب ندارم | |||||
ز فکر صائب من کاینات مست و خرابند | چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم؟ |