صائب تبریزی (غزلیات)/پیرانهسر همای سعادت به من رسید
پیرانهسر همای سعادت به من رسید | وقت زوال، سایهی دولت به من رسید | |||||
پیمانهام ز رعشهی پیری به خاک ریخت | بعد از هزار دور که نوبت به من رسید | |||||
بیآسیا ز دانه چه لذت برد کسی؟ | دندان نمانده بود چو نعمت به من رسید | |||||
شد مهربان سپهر به من آخر حیات | در وقت صبح، خواب فراغت به من رسید | |||||
صافی که بود قسمت یاران رفته شد | درد شرابخانهی قسمت به من رسید | |||||
مجنون غبار دامن صحرای غیب بود | روزی که درد و داغ محبت به من رسید | |||||
این خوشههای گوهر سیراب، همچو تاک | صائب ز فیض اشک ندامت به من رسید |