صائب تبریزی (غزلیات)/چشم امید به مژگانتر خود داریم
چشم امید به مژگانتر خود داریم | روی خود تازه به آب گهر خود داریم | |||||
به گل ابر بهاران نبود دهقان را | این امیدی که به دامانتر خود داریم | |||||
چیست فردوس که در دیدهی ما جلوه کند؟ | ما گمانها به غرور نظر خود داریم! | |||||
گوشهی دامن خالی است، که چشمش مرساد! | آنچه از توشهی ره بر کمر خود داریم | |||||
خشک گردید و نشد طفلی ازو شیرین کام | خجلت از نخل دل بی ثمر خود داریم | |||||
زانهمه قصر که کردیم بنا، قسمت ما | خشت خامی است که در زیر سر خود داریم | |||||
شعله از عاقبت سیر شرر بیخبرست | چه خبر ما ز دل نوسفر خود داریم |