صائب تبریزی (غزلیات)/چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما | باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما | |||||
نالهی ما حلقه در گوش اجابت میکشد | کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما | |||||
فتنهی صد انجمن، آشوب صد هنگامهایم | گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما | |||||
نامهی پیچیده را چون آب خواندن حق ماست | کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما | |||||
بی تامل چون عرق بر روی خوبان میدویم | چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما | |||||
از شراب مارگ خامی است صائب موج زن | گر چه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما |