عبید زاکانی (غزلیات)/ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده
ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده | زنجیریان مویت سرها به باد داده | |||||
جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده | وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده | |||||
با عشق جان ما را سوزیست در گرفته | با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده | |||||
تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو | چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده | |||||
از وصف آنزنخدان من سادهدل چه گویم | یارب چه لطف دارد آن نازنین ساده | |||||
ما را ز ننگ هستی جز می نمیرهاند | صوفی مباش منکر کز باده نیست باده | |||||
بخت عبید و وصلت، این دولتم نباشد | در خواب اگر خیالت بینم زهی سعاده |