| | | | | | |
|
عاشق شوریده ترک یار نتوانست کرد |
|
صبر بیدل کرد و بیدلدار نتوانست کرد |
|
|
جان چو با عشق آشنا شد از خرد بیگانه گشت |
|
همدمی زین بیش با اغیار نتوانست کرد |
|
|
راستی را حق به دستش بود انکارش مکن |
|
مدعی را محرم اسرار نتوانست کرد |
|
|
نام سرمستان عاشق پیش مستوران نگفت |
|
هیچکس منصور را به ردار نتوانست کرد |
|
|
نفس کافر سالها کوشید و چندان کازمود |
|
ترک معشوق و می و زنار نتوانست کرد |
|
|
زاهد از محراب بیرون رفت و در میخانه جست |
|
تا قیامت روی در دیوار نتوانست کرد |
|
|
التماس بوسهای کردم از او تن در نداد |
|
خاطر ما خوش بدین مقدار نتوانست کرد |
|
|
دوش بر رخسار زردم دید و چندان کاب زد |
|
بخت خواب آلود را بیدار نتوانست کرد |
|
|
ای عبید ار غافلی از عشق انکارش مکن |
|
هیچ عاقل عشق را انکار نتوانست کرد |
|