عبید زاکانی (غزلیات)/مرا دلیست ره عافیت رها کرده

عبید زاکانی (غزلیات) از عبید زاکانی
(مرا دلیست ره عافیت رها کرده)
  مرا دلیست ره عافیت رها کرده وجود خود هدف ناوک بلا کرده  
  ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده  
  به کار خویش فرو رفته مبتلی گشته به درد عشق مرا نیز مبتلی کرده  
  هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین ز دست داده و سر در سر هوی کرده  
  گهی ز بیخردی آبروی خود برده گهی ز بیخبری قصد جان ما کرده  
  به قول و عهد بتان غره گشته وز سر جهل خیال باطل و اندیشه‌ی خطا کرده  
  عبید را به فریبی فکنده از مسکن ز دوستان و عزیزان خود جدا کرده