عطار (غزلیات)/آن دهان نیست که تنگ شکر است
آن دهان نیست که تنگ شکر است | وان میان نیست که مویی دگر است | |||||
زان تنم شد چو میانت باریک | کز دهان تو دلم تنگتر است | |||||
به دهان و به میانت ماند | چشم سوزن که به دو رشته در است | |||||
هر که مویی ز میان و ز دهانت | خبری باز دهد بیخبر است | |||||
از میان تو سخن چون مویی است | وز دهان تو سخن چون شکر است | |||||
نه کمر را ز میانت وطنی است | نه سخن را ز دهانت گذر است | |||||
میم دیدی که به جای دهن است | موی دیدی که میان کمر است | |||||
چه میان چون الفی معدوم است | چه دهان چون صدفی پر گوهر است | |||||
چون میان تو سخن گفت فرید | چون دهان تو از آن نامور است |