| | | | | | |
|
آیینهی تو سیاه رویی است |
|
او را چه خبر که ماهروی است |
|
|
آن آینه میزدای پیوست |
|
کورا گه پشت و گاه روی است |
|
|
آن پشت ز عشق روی گردان |
|
گر کرده تو را به راه روی است |
|
|
کز عشق چو آفتاب گردد |
|
هر ذره اگر سیاهروی است |
|
|
نه چرخ کلاه فرق عشق است |
|
پس در خور آن کلاهروی است |
|
|
تا این رویش نگردد آن روی |
|
او را همه در گناه روی است |
|
|
هر ذره که هست در دو عالم |
|
او را سوی پیشگاه روی است |
|
|
نتواند یافت هرگز این روی |
|
آن را که به عز و جاه روی است |
|
|
هرگز نرسد به ذروهی عرش |
|
آن را که به قعر چاه روی است |
|
|
روی از همه شیوه بست باید |
|
آن را که به پادشاه روی است |
|
|
زین شوق فرید را همه عمر |
|
آورده به بارگاه روی است |
|