| | | | | | |
|
از بس که روز و شب غم بر غم کشیدهام |
|
شادی فکندهام غم بر غم گزیدهام |
|
|
شادی به روی غم که غمم غمگسار گشت |
|
کم غم چو روی شادی عالم بدیدهام |
|
|
گر نیز شادی است درین آشیان غم |
|
من شادیی ندیدهام اما شنیدهام |
|
|
کس را مباد با من و با درد من رجوع |
|
زیرا که درد عشق مسلم خریدهام |
|
|
تا کی ز درد عشق زنم لاف چون ز نفس |
|
دایم به دل رمیده به تن آرمیدهام |
|
|
هرگز دمی نیافتهام هیچ فرصتی |
|
چندانکه با سگان طبیعت چخیدهام |
|
|
گرچه قدم نداشتهام در مقام عدل |
|
باری ز اهل ظلم قدم در کشیدهام |
|
|
در گوشهای نشسته بسی خون بخوردهام |
|
بر جایگه فسرده بسی ره بریدهام |
|
|
عمرم گذشت در بچه طبعی و من هنوز |
|
از حرص و آز چون بچهی نا رسیدهام |
|
|
هر روز در خزانهی عطار کمتر است |
|
دری که از سفینهی دانش گزیدهام |
|