عطار (غزلیات)/از در جان درآی تا جانم
از در جان درآی تا جانم | همچو پروانه بر تو افشانم | |||||
چون نماند از وجود من اثری | پس از آن حال خود نمیدانم | |||||
در حضور چنان وجود شگرف | چون نمانم به جمله من مانم | |||||
کی بود کی که پیش شمع رخت | بدهم جان و داد بستانم | |||||
آب چندان بریزم از دیده | کاتش روز حشر بنشانم | |||||
منم و نیم جان و چندان عشق | که نیاید دو کون چندانم | |||||
جان از آن بر لب آمد است مرا | تا به جانت فرو شود جانم | |||||
بند بندم اگر فرو بندی | روی از روی تو نگردانم | |||||
همچو عطار مست و جان بر دست | پیش تو انیکاد میخوانم |