عطار (غزلیات)/اکنون که نشانهی ملامیم
اکنون که نشانهی ملامیم | وانگشت نمای خاص و عامیم | |||||
تا کی سر نام و ننگ داریم | زیرا که نه مرد ننگ و نامیم | |||||
در شهر ندا زنیم و گوییم | معشوقهی خویش را غلامیم | |||||
هم نام به باد داده هم ننگ | واندر طلب نشان و نامیم | |||||
لیکن شب و روز در خرابات | با رود وسرود و نقل و جامیم | |||||
واجب نبود نگار دیدن | زیرا که به کار ناتمامیم | |||||
دیوانه نهایم حاشلله | با عقل و هدایت تمامیم | |||||
نیکوست وصال یار با فال | زیرا که درین چنین مقامیم | |||||
عطار وجود خود برون نه | چون دانستی که ناتمامیم |