| | | | | | |
|
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا |
|
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا |
|
|
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر |
|
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا |
|
|
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک |
|
نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا |
|
|
گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق |
|
پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا |
|
|
گر امید وصل تو در پی نباشد رهبرم |
|
تا ابد ره درکشد وادی هجران مرا |
|
|
چون تو میدانی که درمان من سرگشته چیست |
|
دردم از حد شد چه میسازی تو درمان مرا |
|
|
جان عطار از پریشانی است همچون زلف تو |
|
جمع کن بر روی خود جان پریشان مرا |
|