عطار (غزلیات)/ای بوس تو اصل هر شماری
ای بوس تو اصل هر شماری | چشم سیهت سفید کاری | |||||
زلف تو ز حلقه درشکستی | ماه تو ز مشک در غباری | |||||
از زلف تو مشک وام کرده | باد سحری به هر بهاری | |||||
روی تو که شمع نه سپهر است | از هشت بهشت یادگاری | |||||
هرگز نکشید هیچ نقاش | چون صورت روی تو نگاری | |||||
سرسبزتر از خط تو ایام | گل را ننهاد هیچ خاری | |||||
شد آب روان ز چشمهی چشم | چون خط تو دید سبزهزاری | |||||
میخواستم از لب تو بوسی | گفتی که همی دهم قراری | |||||
گفتم که قرار چیست گفتی | هر بوسی را کنی نثاری | |||||
جانی بستان بهای بوسی | یا دست ز جان بدار باری | |||||
چون هست زکات بر تو واجب | یک بوسه ببخش از هزاری | |||||
گر بوسه بسی نگاه داری | هرگز ناید به هیچ کاری | |||||
گفتی به شمار بوسه بستان | کی کار مرا بود شماری | |||||
چون خوزستان لب تو دارد | کی بوس تو را بود کناری | |||||
خود بی جگری نیافت عطار | از لعل تو بوسه هیچ باری |