عطار (غزلیات)/ای خم چرخ از خم ابروی تو
ای خم چرخ از خم ابروی تو | آفتاب و ماه عکس روی تو | |||||
تا به کوی عقل و جان کردی گذر | معتکف شد عقل و جان در کوی تو | |||||
کی دهد آن را که بویی دادهای | هر دو عالم بوی یکتا موی تو | |||||
در میان جان و دل پنهان شدی | تا نیاید هیچکس ره سوی تو | |||||
چون تویی جان و دلم را جان و دل | من ز جان و دل شدم هندوی تو | |||||
عشق تو چندان که میسوزد دلم | می نیاید از دلم جز بوی تو | |||||
پشت گردانید دایم از دو کون | تا ابد عطار در پهلوی تو |