| | | | | | |
|
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده |
|
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده |
|
|
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو |
|
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده |
|
|
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو |
|
گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده |
|
|
جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را |
|
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده |
|
|
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری |
|
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده |
|
|
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم |
|
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده |
|
|
ای جزع تو شکر فروش ای لعل تو گوهر فروش |
|
ای زلف تو عنبر فروش از پیش عطار آمده |
|