عطار (غزلیات)/ای دل ز جفای یار مندیش
ای دل ز جفای یار مندیش | در نه قدم و ز کار مندیش | |||||
جویندهی در ز جان نترسد | گل میطلبی ز خار مندیش | |||||
با پنجهی شیر پنجه میزن | از کام و دهان مار مندیش | |||||
مردانه به کوی یار درشو | از خنجر هر عیار مندیش | |||||
گر نیل وصال یار باید | از گفتن ننگ و عار مندیش | |||||
چون با تو بود عنایت یار | گر خصم بود هزار مندیش | |||||
چون یافتهای جمال او را | از گشتن سنگسار مندیش | |||||
منصور تویی بزن اناالحق | تسلیم شو و ز دار مندیش | |||||
عطار تویی چو ماه و خورشید | در تاب زهر غبار مندیش |